اصلا یعنی چی که سرماخوردگی یه ماهه چسبید بیخ گلوم و ول کنم نیست!؟ فکر کنم داروهامونم چینی شدن که دیگه نه آمپول تاثیر داره نه سرم نه قرص و دارو. یعنی همینجوری باید یه وری رو به قبله بیفتی که شاید فرجی شد و بهتر شدی.
مثلا یه روز خوبی فرداش آبریزش بینی داری، باز فرداش خوبی، فردای اون گلو درد داری، یه روز دیگه خوبی و یه روز دیگه سردرد داری. بعد وسط این سرماخوردگیا حوصلتم سر میره هیچ ایده و انگیزه ایم نداری کلا!
بعدش مامانت میاد یه ظرف کوچولو بهت میده میگه:
_این ظرف زعفران بود تموم شده میخوایش؟ تو دوست داری یه چیزایی درست کنی گفتم شاید بخوایش! بعد میذارتش رو میز و میره.
برش میداری یه نگاه به این ور اونورش میندازی میگی:
_اوخودا چه موشولویی تو! عب نداره الان خوشملت میکنم. بعد در جعبه جادو رو باز میکنی و یه کاغذ اسکرپ بوک رنگی رنگی و یه چسب برمیداری و دست به کار میشی.
کارت تموم میشه یه لبخند میزنی میگی:
_ولی یه چیزی کمه!
یه بر چسب گل گلی برمیداری رو درش میزنی بعد ذوقت تکمیل میشه و میگی:
_تو چقد کیووووت شدییییی^-^
بعدش تصمیم میگیری عکسشو بگیری و با دوستات به اشتراک بذاری♡_♡
──── ♡ ───


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

شعر انگشت اشاره من است لينکدوني همه چیز دان آدمک کوکي هتل های مشهد Bim خواب ها و رویاهای من دانشجوی صنایع غذایی